خاطرات یک فندق

مینویسم که یادم نره چطور میگذره :)

خاطرات یک فندق

مینویسم که یادم نره چطور میگذره :)

me and my cousin

چهار ساعت راه از شهرم اومدم پیش دختر خالم که میخواست باهام حرف بزنه اما الان کنارم ساکت نشسته

به نظرتون چیکار کنم؟

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین جمعه 25 آذر 1401 ساعت 18:28

بخابون زیرگوشش

بچه است
گناه داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد