شاید بهترین لطفی که به خودم کردم این بود که کوچ کردم.
توی روزای عادی ...
(دروغ گفتم توی روزای غیر عادی)
معمولاً اینطوریم که از جاهای جدید خوشم میاد و باید تغییر مکان بدم
کلا یه جا دایم باشم بهم نمیسازه
حتی مجازی
من که فعال اینستاگرام بودم الان نوتیفشو هم بستم
یه زمانی هم فعال تلگرام بودم که الان فقط از اجبار کانال دانشگاه چک میکنم.
فعالیت بی حد و حصر واتس آپ بودم که الان حتی اکانتشو ندارم.
جسارت رها کردن رو در واقع میم ع بهم داد(دروغ میگم، چندین بار اطلاعات مهمم از مجازی پاک شد بعد از اون هر چی دم دستم میاد رها میکنم ، در واقع مینیمالیسم مجازی شدم)
میم آ میگه که دوس داره برام یه گوشی ساده بگیره و سیم کارتمو بشکنه تا فقط منحصر به خانواده باشم
زیادی منو دسته بالا گرفته
واقعاً اینطور که فکر میکنه پر طرفدار نیستم جز گاهی که سین آ بهم زنگ میزنه و احوال پرسی میکنه که در واقع عادتش اینه.
خلاصه اینکه از کجا به کجا رسیدم ...
خلاصه اینکه تغییر و جا به جایی مخصوصاً اگه اساسی باشه رو دوس دارم ولی فقط زمان هایی که حالم به خودم نیست و انگار روحم به مقدار زیادی آب تلخ(به قول میم ع) خورده و مست شده.
میخواستم بگم (البته گفتم)دیگه دلم نمیخواد از آدم تموم شده ای مثل میم ع حرف بزنم ولی از اونجایی که مطمئنم چند وقت دیگه به کل از حافظم پاک میشه و نمیدونم کیه پس فعلا مشکلی نیست.
ولی وقتم حالم عادی باشه تغییر رو دوس ندارم
هنوز هیچ کس بهم نگفته دو قطبی هستم
شاید روانشناس هایی ک پیششون میرم تخصص مناسبی ندارن.
خلاصه اینکه برام عجیبه هیچ کدوم از دکترا هیچ برچسبی هنوز بهم نزدن
یعنی من واقعاً سالمم؟
پس این همه دوگانگی و دیوانگی از کجا میاد؟
با اینکه کوچ کردم ولی خودم عوض نشدم، همون سبک قبلی رو دارم.
فردا فیزیک
فردا ریاضی
فردا عض م
فردا شنبه.
امیدوارم همینطور غیر عادی باقی بمونم چون اصلا دلم نمیخواد فردا بلایی سر عض ابولقاسمی بیارم.
همچنین دوس ندارم مه مشتاق اذیت کنم.
اگر دست من بود زمان رو میبردم به بعد از امتحانات ترم با اینکه کاملا آمادگیشو ندارم.
یعنی میم آ دلش برام تنگ نشده؟